جدول جو
جدول جو

معنی شیخ احمد - جستجوی لغت در جدول جو

شیخ احمد
شیخ شیخ احمد،). او راست: کتاب المیم
لغت نامه دهخدا
شیخ احمد
(شَ اَ مَ)
دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل است و 862 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیراحمد
تصویر شیراحمد
(پسرانه)
شیر (فارسی) + احمد (عربی) مرکب از شیر (شجاع) + احمد (ستوده)
فرهنگ نامهای ایرانی
قزوینی (شیخ...) عالم زاهد. معاصر کیخاتوخان. مؤلف حبیب السیر در ج 2 ص 48 آرد که: او در زهد و عبادت درجۀ عالی داشت و درسنۀ 609 هجری قمری علم عزیمت بعالم آخرت برافراشت
لغت نامه دهخدا
القاضی (الشیخ...). او راست: الرحله القادیه، طبع الجزائر بسال 1878 م
لغت نامه دهخدا
الهی (شیخ...). او راست: شرح فارسی مبسوطی بر مفتاح الغیب صدرالدین قونوی، که به سال 880 ه. ق. بپایان رسیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
بونی قرشی بن علی (شیخ...) مکنی به ابوالعباس و ملقب به شیخ محیی الدین. او راست: رساله الشهود فی الحقائق و کتاب الحروف و العدد و مطلع العزائم و رساله التجلیات و الرسالهالنونیه فی الحقیقه الانسانیه و الرساله الجیمیّه و الرساله اللامیّه و اسرارالادوار و تشکیل الانوار در طلسمات و تنزیل الأرواح فی قوالب الاشباح و التوسلات الکتابیه و التوجهات العطائیه. و مواقف الغایات فی اسرار الریاضات و شرف الشکلیات و اسرار الحروف الوردیات. (کشف الظنون). و رجوع به احمد بن علی بن بونه... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
بیجان پسر یازیجی (شیخ...). یکی از مشایخ دورۀ سلطان مرادخان ثانی و او برادر یازیجی اوغلی شیخ محمد صاحب محمدیۀ مشهور است و مانند برادر خویش مقیم کالی پولی بود و قبر او بدانجاست و او را نیز بطرز محمدیه کتابی است به نام انوارالعاشقین. رجوع به قاموس الاعلام و رجوع به احمد بییجان شود
لغت نامه دهخدا
حاجی (شیخ...) جامی در نفحات الانس ص 219 آرد: شیخ الاسلام گفت که: شیخ احمد حاجی از پیران منست، شیخ حصری را دیده بود و ابوالحسن طرزی و غیر ایشان را و از ایشان حکایت میکردی. وی را گفتم که: از حصری هیچ یادداری ؟ گفت: با یکی از مشایخ بر حصری درآمدیم، چیزی نبود از خوردنی. شیخ میگفت: نحن دوابک یا سیدی و دست بر هم میزد. شیخ الاسلام گفت: در آن منگر که بعلف حاجت داشت در آن نگر که بغیر از او بهیچکس حاجت نداشت
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
رضا (الشیخ...). او راست: هدایه المتعلمین الی ما یجب فی الدین. طبع مطبعه العرفان صیدا 1330 هجری قمری رجوع به رضا و طاهر وزین شود. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
عباس (الشیخ...). او راست: المجله (معرب) طبع مطبعهالادبیه بسال 1302 هجری قمری (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
قطب الدین (شیخ...) ابن مولا نورالدین محمد بن قاضی جلال الدین محمود آهی. خوندمیر در حبیب السیر آرد که او مرجع اکابر خراسان و ملاذ علماء اقطار جهان بود از اواخر زمان دولت خاقان سعید میرزا تا اوان سلطنت خسرو منصور سلطان حسین میرزا در دارالسلطنۀ هرات به لوازم امر قضاء اشتغال داشت و در فیصل قضایا و برایا بدستور آباء و اجداد بزرگوار خویش در طریق امانت و دیانت سلوک مینمود مع ذلک بامر درس و فتوی و نشر علوم دینی می پرداخت و همواره طلبه را از فوائد ذهن وقاد و مآثر طبع نقاد مستفید و بهره ور می ساخت وفاتش در غرۀ شوال سنۀ ثمان و سبعین و ثمان مائه (878 هجری قمری) بحظیره داند (؟) سلطان حسین میرزا در محل طعام خوردن بعلت فجاء اتفاق افتاد و در مزار مولانا فخرالدین رازی مدفون گشت. (حبیب السیر ج 2 ص 241)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
مهیلی (شیخ...) ملقب به امیر نظام الدین. خوندمیر در حبیب السیر (ج 2 ص 258) آرد: امیر نظام الدین علیشیر بعد از چند گاهی که بلوازم امر مهرداری پرداخت از آن منصب استعفا نمود و التماس فرمود که امیر نظام الدین شیخ احمد مهیلی مهردار باشد، خاقان منصور (سلطان حسین میرزا) این ملتمس را بعز اجابت اقتران داد
لغت نامه دهخدا
(شَ اَ مَ)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه است و 252 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ اَ مَ)
دهی از دهستان اوچ تپۀ ترکمان شهرستان میانه است و 563 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ مُ حَمْ مَ)
اول. مؤسس خاندان شرفای حسنی (مراکش) ملقب به شیخ (جلوس 951- 965 هجری قمری) رجوع به طبقات سلاطین لین پول و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مُ حَمْمَ)
دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز است و 300 تن سکنه دارد. این آبادی از سه محل تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ اَ مَ)
دهی از دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر است و 253 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ شَ اَ مَ)
دهی است از دهستان خورخوره بخش دیواندره شهرستان سنندج. واقع در 64 هزارگزی باختر دیواندره و 6هزارگزی باختر مولدن آباد، با 118 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا